توضیحات
فهرست مطالب کتاب
مقدمه مترجمین
پیشگفتار
مقدمه
قانون 1: صاف بایستید و شانههایتان را عقب بدهید
قانون 2: با خودتان مانند کسی رفتار کنید که گویی مسئول کمک کردن به او هستید
قانون 3: با افرادی دوست شوید که بهترینها را برایتان میخواهند
قانون 4: خودتان را با کسی که دیروز بودید مقایسه کنید، نه با کس دیگری که امروز هست
قانون 5: اجازه ندهید فرزندانتان کاری کنند که از آنها متنفر شوید
قانون 6: قبل از آنکه از دنیا انتقاد کنید، رفتار خودتان را اصلاح کنید
قانون 7: آن چیزی را دنبال کنید که هدفمند باشد (نه آن چیزی که مصلحتآمیز است)
قانون 8: راستگو باشید – یا حداقل دروغ نگویید
قانون 9: تصور کنید طرف مقابلتان ممکن است چیزی را بداند که شما نمیدانید
قانون 10: در گفتار خود دقیق باشید
قانون 11: وقتی بچهها اسکیت سواری میکنند، مزاحمشان نشوید
قانون 12: وقتی به گربهای در خیابان برمیخورید، نوازشش کنید
قطعهی آخر: با این قلم نوری جدیدم چه میتوانم بکنم؟
هر کس در دنیای مدرن امروز چه چیزی را باید بداند؟ جواب روانشناس مشهور جُردن بی. پیترسون به این سؤال که از مشکلترین سؤالات است، به طور اختصاصی حقایق به سختی به دست آمدهی سنت دیرین را با آشکارسازیهای جذابِ تحقیقات پیشرفته علمی ادغام میکند.
دکتر پیترسون با زبانی طنز، شگفت آور و آموزنده به ما میگوید که چرا دختران و پسرانِ مشغولِ اسکیت سواری را باید تنها رهایشان کرد، چه سرنوشت تلخی در انتظار آنهایی است که بیش از حد انتقاد میکنند و چرا هر وقت گربهای را در خیابان میبینید، همیشه باید نوازشش کنید.
در بخشی از کتاب 12 قانون زندگی، نوشدارویی برای بینظمی میخوانید:
اگر تولید مردان تحصیل کرده در دانشگاه با کمبود مواجه شود، خانمهای خواهان ازدواج هم مشکل بیشتری خواهند داشت. اولا خانمها تمایل شدیدی دارند تا با افرادی که وضعشان خوب است و در ردههای بالای سلسله مراتب قرار دارند ازدواج کنند. آنها همسری را ترجیح میدهند که وضعیتی مساوی یا برتر با خودشان داشته باشد. این در فرهنگهای مختلف صدق میکند. اما این امر برای مردان صدق نمیکند و کاملا تمایل دارند با رده پایینتر از خود ازدواج کنند (همانطور که دادههای پیو نشان میدهد)، اگر چه ترجیح میدهند همسرشان به نوعی جوانتر باشد. گرایش اخیر به سمت خالی کردن میان ردهها نیز افزایش یافته است، زیرا خانمهای ثروتمند تمایل فزایندهای به ازدواج با مردان ثروتمند دارند. به همین دلیل و به خاطر کاهش شغلهای تولیدی پردرآمد برای مردان (از هر 6 مرد آمریکایی که در سن کار قرار دارد، یک نفر بیکار است)، هماکنون انگار ازدواج برای اغنیا رزرو شده است. نمیتوانم این موضوع کنایه آمیز و سیاه را جالب قلمداد کنم. ازدواج هم اکنون به یک کالای لوکس تبدیل شده است. چرا یک ثروتمند باید به خودش ظلم کند؟
چرا خانمها یک همسر همکار و ترجیحا رده بالاتر میخواهند؟ قطعا میتوان گفت که زیرا خانمها پس از بچهدار شدن آسیبپذیرتر میشوند. آنها در زمان لزوم، به یک فرد شایسته برای پشتیبانی از مادر و فرزند نیاز دارند. این یک رویکرد جبران کننده و منطقی است، اگرچه میتواند مبنای بیولوژیک هم داشته باشد. چرا یک خانم که تصمیم گرفته مسئولیت یک یا چند نوزاد را بپذیرد، به یک بزرگسال برای مراقبت نیاز دارد؟ خب، یک مرد بیکار یک نمونهی نامطلوب است و مادر تنهایی که قیم بچه میشود، یک جایگزین نامطلوب است. کودکان در خانههایی که پدر ندارند، چهار برابر فقیرتر هستند. بدین ترتیب مادرانشان هم فقیر هستند. کودکان بدون پدر در خطر بیشتری برای مصرف مواد و الکل قرار دارند. کودکانی که با والدین مزدوج از نظر بیولوژیک زندگی میکنند، نسبت به کودکانی که یک یا هر دو والدینشان غیربیولوژیک هستند، کمتر افسرده و مضطرب و بزهکار هستند. کودکان در خانوادههایی که صرفا مادر یا پدر دارند، دو برابر بیشتر دست به خودکشی میزنند.
گرایش شدید به سمت نزاکت سیاسی در دانشگاهها این مشکل را تشدید کرده است. صداهایی که علیه ظلم به پا خاستهاند، بلندتر به نظر میرسند، دقیقا به همان نسبتی که دانشگاهها همسانتر یا حتی با گرایش بیشتر به سمت خانمها شدند. اصولی کلی در دانشگاهها شکل گرفتهاند که به طور مستقیم علیه مردان هستند. اینها حوزههای مطالعاتی هستند که توسط ادعاهای پستمدرن نئومارکسیستی اشغال شدهاند. این ادعاها میگویند که فرهنگ غرب به صورت ویژه یک ساختار بیدادگر بوده که توسط مردان سفید پوست و برای تسلط بر خانمها (و سایر گروههای منتخب) و مأموریت آنها ساخته شده است؛ تنها به خاطر همین تسلط و محرومیت موفق میشوند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.