توضیحات
توضیحات محصول
رمان هوژین
اثر مرجان مرندی
فرمت فایل : PDF
با ویرایش جدید/عاشقانه مستانه میداند، خواهرش با فردی برای ازدواج آشنا شده، اما علت پنهان کاری مهدیس را نمیداند، تا اینکه روزی به صورت اتفاقی شاهد صحبت های مادربزرگ و مهدیس است و متوجه میشود که ماجرا به او هم ارتباط دارد، از مهدیس میخواهد ازدواج نکردن او را بهانه نکند و به زندگی اش سر و سامان بدهد، اما زمانی که اسم خواستگار خواهرش را میشنوند …
خلاصه رمان هوژینبا صدای آرام صحبت کردن محمد چشم هایش باز شد.
_هنوز بیدار نشده دکتر گفت به خاطر آرام بخشی که گرفته یه کم خواب آلود میشه …
نگران نباشین.
به عزیز هم بگین حالش بهتره چشم! خیالت راحت مامان خداحافظ. سرش درد میکرد گیج به دور و برش نگاه کرد سرش را که تکان داد تیزی گلسرهای ریزی که انگار از موهایش عبور کرده و پوست سرش را شکافته بودند باعث آزارش شد دستی به سرش کشید و تازه متوجه تاج و تورش شد.
همان لحظه نگاهش به آینه ی گرد روی میز آرایشش افتاد خودشبود با چشم هایی سرخ و پف آلود و صورتی که با وجود رنگ و روغن هایش رنگ پریدگی اش مشهود بود! نگاهش به لباس سفید عروسی اش افتاد. رویای سپید پوشیدن لباس عروسی در کنار محمد، رسیده بود به کابوس دیدن دست های بستهی پدرش و لبخند چندش آور اصلانی! دهانش تلخ شد عزیز هر وقت دختری عروس میشد می گفت: الهی که بختت به سفیدی لباست باشه. دستی به سنگ دوزی های روی دامن سفیدش کشید!
بختش چه رنگی میشد وقتی سفیدی لباسش در سیاهی اولین شب زندگیمشترکش توی ذوق می زد!؟ سعی کرد خودش را روی تخت بالا بکشد که محمد وارد اتاق شد.
او را که دید باعجله به سمتش قدم برداشت.
لبخند کمرنگی روی لب هایش نشاند و پرسید: بهتری عزیزم؟! مستانه به جای جواب خیره به او ماند.
چشم هایش سرخ و بی خواب بود کتش را در آورده بود اما هنوز همان پیراهن و شلوار را به تن داشت آستین هایش را نامرتب تا آرنج تا زده بود و جای کراواتش هم دور گردنش خالی بود. لب های خشکش را با نوک زبان تر کرد و پرسید: بقیه کجان؟! رفتن. دستش را گرفت …
…
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.