توضیحات
کتاب هنر ظریف بی خیالی (The Subtle Art of Not Giving a F*ck) را معمولاً میتوانید در ردیف کتابهای پرفروش کتابفروشیهای بزرگ جهان ببینید.
این کتاب، دومین اثر منتشر شده از مارک منسون (Mark Manson) است.
نخستین کتاب مارک منسون، Models (الگوها) نام دارد که برای مردان نوشته شده و در آن، به شیوههای جذب زنان و مدیریت مراحل نخستین رابطه عاطفی (دوران شکلگیری) پرداخته است (البته ما در ایران او را بیشتر به خاطر کتاب دومش میشناسیم و پس از پرفروش شدن کتاب دومش، کتاب اول هم مورد توجه قرار گرفت و ترجمه شد).
منسون را معمولاً در گروه نویسندگان حوزهی خودیاری (Self-help) طبقهبندی میکنند. کار اصلی او وبلاگ نویسی است و مطالبی هم که در کتابهایش آمده، پیش از انتشار در قالب کتاب، کم و بیش به صورت پراکنده در وبلاگش مطرح کرده است.
کتاب هنر ظریف بیخیالی
خلاصه کتاب هنر ظریف بی خیالی چیست؟
بسیاری از کتابهای عمومی پرفروش در سالهای اخیر، یک ویژگی مشترک دارند: آنها یک ایدهی تکجملهای را محور قرار داده و در موردش، چند صد صفحه نوشتهاند.
به سادگی میتوانید کتابهایی مانند جوهر درون، با چرا شروع کنید و قدرت عادت را در یک یا چند جمله خلاصه کنید. کتاب هنر ظریف بی خیالی را هم میتوان در همین گروه قرار داد. خلاصه کتاب بی خیالی این است که: ما آنقدر فرصت و قدرت و انرژی نداریم که به همه چیز اهمیت بدهیم. باید بیخیال خیلی چیزها بشویم تا بتوانیم تمام فکر و ذهن و انتخابها و تصمیمهای خود را، روی گزینهی محدود و مشخص، متمرکز کنیم.
بنابراین کتاب هنر ظریف بی خیالی دربارهی بی خیالی نیست؛ بلکه اتفاقاً دربارهی توجهِ بیش از حد به اهداف و ارزش های کلیدی و بیخیالی و بیتوجهی نسبت به حاشیههای دیگر است (حتی اگر دیگران، آن حاشیهها را، اصل بدانند).
چند جمله از کتاب هنر ظریف بی خیالی
کلید زندگی خوب، این نیست که به چیزهای بیشتر و بیشتری اهمیت بدهید؛ بلکه باید به چیزهای کمتری اهمیت بدهید، و تنها چیزهایی را مد نظر قرار دهید که حقیقی، فوری و مهم هستند.
… یک واقعیت پنهان در زندگی هست؛ اینکه چیزی به نام بیخیالی وجود ندارد. شما باید به چیزی اهمیت بدهید. توجه به چیزهای مختلف و اهمیت دادن به مسائل، بخشی از جسم و بیولوژیِ ماست.
مسئله این است که به چه چیزهایی اهمیت بدهیم، و چگونه به چیزهایی که هیچ اهمیتی ندارند، اهمیت ندهیم.
… پختگی، زمانی رخ میدهد که فرد میآموزد تنها به چیزهایی اهمیت بدهد که ارزشمند هستند.
پرسش جالبِ توجهتر که مردم هیچوقت از خود نمیپرسند، این است که «چه دردهایی در زندگی خود میخواهید؟ و حاضرید برای چه چیزی زحمت بکشید؟»
برای مثال، بیشتر افراد میخواهند که ارتقای شغلی پیدا کنند و درآمد زیادی داشته باشند؛ اما هیچکس نمیخواهد شصت ساعت کار در هفته، رفتوآمد در فاصلهی زیاد بین خانه و اداره، کاغذبازیهای بیهوده، و ساختار طبقاتی استبدادی شرکت را تحمل کند…
همه میخواهند روابط عالی داشته باشند؛ اما همه حاضر نیستند مکالمات دشوار، سکوت ناخوشایند، احساسات جریحهدارشده و نقش بازیکردنهای احساسی را تحمل کنند.
فرهنگ کنونی به ما میگوید که من خودم باعثِ شکستِ خودم شدهام.
من، بیاستقامت یا بازنده هستم، و چیزهایی را که لازمهی این کار بوده نداشته و رویاهای خود را کنار گذاشتهام، و شاید اجازه دادهام که فشارهای اجتماع بر من غلبه کنند.
اما واقعیت، بسیار کسلکنندهتر از همهی اینهاست. واقعیت این است که من فکر میکردم چیزی را میخواهم؛ اما معلوم شد که در واقع آن را نمیخواستم؛ همین.
من پاداشهای این کار را میخواستم، نه نبردهای آن را. نتایج را میخواستم، نه روند رسیدن به آنها را. من عاشق جنگ نبودم؛ عاشق پیروزی بودم. و زندگی، اینگونه پیش نمیرود.
تقصیر مربوط به زمان گذشته است، و مسئولیت، مربوط به اکنون است؛
تقصیر، ناشی از انتخابهایی است که قبلاً شده، و مسئولیت، نتیجهی انتخابهایی است که شما در حال حاضر در هر لحظه از روز میکنید.
شما انتخاب کردهاید که این متن را بخوانید.
شما انتخاب میکنید که به این مفاهیم فکر کنید.
شما انتخاب میکنید که این مفاهیم را بپذیرید یا آنها را رد کنید.
شاید تقصیر من باشد که شما فکر میکنید ایدههای من بیارزش هستند؛ اما شما مسئول نتیجهگیریهای خود هستید.
تقصیر شما نیست که من این جمله را نوشتهام؛ اما هنوز هم شما در تصمیمگیری برای خواندن آن مسئول هستید.
بین مقصر دانستن کسی برای وضعیت شما، و مسئولیت واقعی آن فرد برای وضعیت شما، تفاوت وجود دارد.
هیچکس مسئول وضعیت شما نیست مگر خودتان.
شاید بتوان بسیاری از افراد را برای ناراحتی شما سرزنش کرد؛ اما هیچکس مسئول ناراحت بودن شما نیست غیر از خودتان.
علت این موضوع این است که شما همیشه انتخاب میکنید که مسائل را چگونه ببینید، چه واکنشی در برابر آنها نشان دهید و چه ارزشی برای هر چیز در نظر بگیرید.
این کتاب به تسکین دردها و رنجهای شما اهمیتی نمیدهد، و دقیقاً برای همین است که صادقانه نوشته شده است. این کتاب، راهنمای شما به سمت عظمت نیست؛ زیرا عظمت، تنها توهم ذهن ماست؛ یک مقصد ساختگی که خود را به دنبال کردن آن متعهد میکنیم و وجود خارجی ندارد.
در عوض، این کتاب، رنجهای شما را به ابزار، دردهای شما را به قدرت، و مشکلاتتان را به مشکلات کمی بهتر تبدیل میکند. این همان پیشرفت حقیقیست.
این کتاب را به عنوان یک راهنما برای رنج کشیدن بدانید؛ برای اینکه چگونه این کار را بهتر و با مهربانی و تواضع بیشتر انجام دهید.
این کتاب دربارهی آرام حرکت کردن به رغم بارهای سنگینی که بر دوش میکشید، و کنار آمدنِ راحتتر با ترسها و خندیدن به اشکهایتان است.
این کتاب به شما یاد نمیدهد که چگونه چیزی را به دست بیاورید و موفق شوید؛ بلکه میآموزد که چگونه ببازید و رها کنید. به شما میآموزد که چشمهای خود را ببندید و اعتماد داشته باشید که میتوانید به پشت بیفتید، و با وجود آن، مشکلی پیش نیاید. به شما میآموزد که کمتر اهمیت بدهید و تلاش نکنید.
معرفی کتاب هنر ظریف بیخیالی
مارک منسون در میکروکتاب هنر ظریف بیخیالی، به شما میگوید که چگونه با بیشتر شکست خوردن، بیشتر موفق شوید و به آسانی از مشکلات عبور کنید. او زندگی خودش را نیز در مسیر پرجوش و خروش کتاب وارد کرده و همین دلیل میشود که شما با کتاب احساس نزدیکی کنید.
تمامی ما انسانها میخواهیم که یک زندگی راحت و شگفتانگیز داشته باشیم و به انواع آرزوها و اهدافمان دست پیدا کنیم. درست است؟ دقیقاً به همین دلیل است که به هیچ جایی نمیرسیم. چه کسی گفته معمولی بودن بد است؟ چه کسی گفته تمامی ما در کلیهی زمینهها و حوزهها باید مهارت داشته باشیم؟ اصلاً چه کسی گفته که موفقیت به این معنا است که برای ما تعریف شده؟ مارک منسون (Mark Manson) در میکروکتاب هنر ظریف بیخیالی (The Subtle Art of Not Giving a F*ck)، از شما میخواهد تا این نوشته را به عنوان کمکی برای زندگی، با فروتنی بیشتری مطالعه کنید.
درست است باید چشمها را بست و اطمینان خاطر داشت که میتوان خود را رها کرد، حتی اگر قرار است با شکست و بازنده شدن روبرو شد. به بیانی دیگر منسون تصمیم دارد که به شما آموزش دهد که مشغولیت فکری کمتری داشته باشید. به اعتقاد وی تمام چیزهای با ارزش در زندگی به وسیلهی فائق آمدن بر تجربهی تلخ در ارتباط با آن کسب میشود. اگر تلاش کنید از چیزهای منفی فرار کنید، تنها نتیجهی معکوس به دست میآورید. فرار از سختی، خود به طرزی رنج و درد است.
باید قبول کرد که واقعیت پنهان زندگی در این زمینه خلاصه میشود: چیزی به عنوان رهایی از استرس وجود ندارد. باید استرس چیزی را در دل داشت. قسمتی از طبیعت ما آدمهاست که اغلب به چیزی ارزش بدهیم و در نتیجه مشغولیتی داشته باشیم. پس پرسش اساسی در حال حاضر این خواهد بود که دغدغهی چه چیز را باید داشت؟
در دنیای کنونی تمامی کتابها و فرهنگها در جستجوی این هستند تا تمام چیزها را فوقالعاده نمایش دهند و به شما بگویند که کلیهی چیزها مثبت است. در حقیقت بر روی انتظارات مثبت و غیر حقیقی تاکید میکنند. توصیههایی که اغلب وجود دارد این است که روی موارد مثبتی متمرکز شوید که برای شما وجود ندارد. هر چیزی که صورت مثبت آن مورد تاکید قرار میگیرد و به شما اصرار میشود که اغلب آن را با خود ذکر کنید، نشان میدهد که شما آن را ندارید.
اگر اغلب در آرزوی چیزی هستید، در حقیقت این واقعیت را در ذهن ناخودآگاه خود صدا میزنید که «آن چیز نیستید». جهان به شما میگوید که زندگی خوب چه چیزی است. تبلیغات به یاد شما میآورند که زندگی خوب در داشتن خانه لوکس، بهترین همسر و بهترین فرزندان است. ما در حال احاطه شدن به وسیلهی همهی عاملهایی هستیم که به ما خاطر نشان میکنند زندگی خوب چه چیزی است و چه کاری برای آن باید انجام دهیم.
به دست آوردن یک زندگی خوب و سعی برای ساختن آن خیلی خوب است، ولی مشکل اینجاست که وقتی به چیزی بیش از حد ارزش بدهید، سلامت فکر را به خطر میاندازد. کلید زندگی خوب این است که تنها روی چیزهایی متمرکز شوید که برایتان حقیقی، اضطراری و با ارزش هستند.
مارک منسون، نویسنده، وبلاگنویس و کارآفرین آمریکایی است. وی تحصیل کرده رشته مدیریت مالی است، ولی علاقه فراوانی به روانشناسی دارد و در این حوزه مطالعات فراوانی داشته است. وی هنگامی که کاملاً ناشناس بود، نخستین کتابش را به انتشار رساند و با اینکه مشهور نبود، در کمتر از یک سال توانست ۱۵ هزار نسخه از آن را به فروش برساند. او همچنان وبلاگش را به روز حفظ میکند و یکی از پربینندهترین وبلاگهای آمریکا را دارد.
میکروکتابهای سبکتو در حقیقت چکیدهای مهم از کتابها هستند که شما بتوانید آنها را در زمانی معقول بخوانید. همه ما در روز زمانهای پرت زیادی داریم که میتوانیم با میکروکتاب آن را به زمان طلایی تبدیل کنیم.
میکروکتابها شامل بخشهای ثابتی هستند، در ابتدا توضیحاتی در مورد نویسنده وجود دارد چرا که وقتی شما با نویسنده آشنا باشید بهتر با کتاب ارتباط برقرار میکنید. بخش بعدی، توضیحی کلی در مورد کتاب است که شما بتوانید در یک نگاه با مبحث کلی کتاب آشنا شوید و بخش آخر هم چکیده مفید آن است.
در بخشی از میکروکتاب هنر ظریف بیخیالی میخوانید:
ما درک درستی از معنای پیشرفت نداریم. پیشرفت وقتی اتفاق میافتد که ما در گذشته شکستهای زیادی را متحمل شده باشیم و میزان موفقیت ما بر اساس همان تعداد دفعاتی است که در کاری شکست خوردهایم. اگر در اطراف خود افرادی را میبینید که بسیار عالی عمل میکنند این بدان معنی است که آنها بیشتر از شما شکست خوردهاند.
بیشتر ما به همان جایی میرسیم که از آن میترسیم، یعنی به همان شکستهایی میرسیم که همیشه از آن فرار میکردیم. تنها زمانی در کاری موفق خواهیم شد که حاضر باشیم در آن کار شکست بخوریم. در نهایت تنها وقتی موفق میشویم که بتوانیم شکست بخوریم. از شکست خوردن ترسی نداشته باشید که شکست رمز پیروزی شما خواهد بود. پس تا میتوانید شکست بخورید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.