کتاب دیزی دارکر ترجمه فارسی
🍀رمان: #دیزی_دارکر
🍀نویسنده: #آلیس_فینی
🍀ژانـر:#ترسناڬ #جنایي #معمایی
#مهیج
🦋خلاصه:
دیزی خوشحال است که هشتادمین سالگرد نانا، مادربزرگ دوستداشتنیاش را جشن میگیرد. نانا نویسندهای برای کودکان است که چندین دهه پیش با کتابی به نام راز کوچک دیزی دارکر به ثروت زیادی دست یافته بود.
خانواده او برای برگزاری جشن تولدش در سیگلاس، خانه قدیمی نانا در سواحل کورنیش و در جزیرهای دور افتاده گرد هم میآیند. همانطور که جزر و مد ارتباط آنها را به مدت 8 ساعت با کل دنیا قطع میکند، نانا در جشن تولدش وصیتنامه خود را میخواند و دیری نمیگذرد که بدن بی جان او را با فرا رسیدن نیمهشب پیدا میکنند! در این جزیره دور افتاده شخصی یکی پس از دیگری آنها را میکشد!
آلیس فینی نویسنده و روزنامه نگار سابق بی بی سی است.
اولین رمان او، “من گاهی دروغ می گویم”، جزو پرفروش ترین های بین المللی نیویورک تایمز بود. این اثر به بیش از بیست زبان ترجمه شده است و توسط الن دژنرس و برادران وارنر با بازی سارا میشل گلار در یک سریال تلویزیونی ساخته شده است.آلیس در لندن و سیدنی زندگی کرده است و اکنون در حومه سوری ساکن شده است و در آنجا با همسر و سگش زندگی می کند. دومین رمان او با عنوان “من می دانم تو کیستی” در بهار ۲۰۱۹ منتشر می شود. خلاصه کتاب دیزی دارکر یک راز بزرگ و عجیب باعث شده بود خانواده دارکر از هم دور بشن اونا ترجیح میدادن این راز رو نادیده بگیرن اما هیچ رازی فراموش نمیشه و خون فقط با خون پاک میشه …..اسم من دیزی دارکر هستش دختری که کمترین محبوبیت بین اعضای خانواده داره و غیر مادربزرگش کسی بهش اهمیت نمیده . مادربزرگ نانا همیشه میگه تو ۸۰ سالگی میمیره و فردا جشن تولد ۸۰ سالگیش هستش واسه قصد داره همه رو دور هم جمع کن و وصیتش بگه (نانا ثروت بسیار زیادی داره)همه اعضای خانواده قبل از غروب به عمارت قدیمی و مرموز مادربزرگ رسیدن تنها راه ورود به عمارت یه گذرگاه شنی بود و شب موقع بالا اومدن آب دریا اون گذرگاه ناپدید میشد و هیچ راهی به بیرون وجود نداشت.موقع شام همه منتظر شنیدن سهم خود بودن مادربزرگ خبری بهمون داد که همه شوکه شدیم ناگهان صدای عجیبی اومد انگار یکی داشت از در پشت عمارت وارد میشد او کانر بود همسایه قدیمی مادربزرگ خودش برای شام تولد رسونده بوددریا طوفانی شده بود واسه همین کانر مجبور شد شب رو تو اتاق من باشه ولی با من اصلا حرف نمیزدچیزی نگذشت صدای جیغ وحشتناکی شنیدیم از طبقه پایین اون صدای خواهرزاده ۱۵ ساله ام بود همگی به آشپزخونه رفتیم و با وحشتناک ترین صحنه زندگیمون روبرو شدیم ؛ نانا مرده بود همانطور ک پیشگو گفته بود ولی به طرز وحشتناکی جسد پر خون بود و…..یعنی کسی دیگه ای در عمارت هست؟!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.