رمان ناگفته ها/ بهاره حسنی

20.000 تومان

شناسه محصول: vfp-4460420-in دسته:

رمان #ناگفته_ها 
نویسنده : بهاره حسنی
ژانر:  #عاشقانه #اجتماعی
فرمت فایل: PDF
خلاصه : داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت ناگهانی مادر بزرگش و بعد از سالها دوری به ایران برمیگردد…آشنایی او با مرد جوانی در هواپیما و ناگفته هایی در مورد زندگیش، این داستان را شکل خواهد داد.
بخشی از کتاب ناگفته ها:خسته بودم و سردرد بدی داشتم. تنها چیزی که می‌خواستم یک دوش آب گرم و یک خواب کامل بود. اولی را شاید می‌توانستم به محض رسیدن به ایران داشته باشم، ولی دومی چیزی بود که سال‌ها از آن محروم بودم. کم خواب و بسیار بدخواب بودم. به طوری که گاهی در محیطی مثل هواپیما از شدت خستگی خوابم می‌برد و گاهی تمام شب را بیدار می‌ماندم. نگاهی دوباره به شماره پروازم کردم و روی تابلو به دنبال آن گشتم. خدا را شکر که تاخیر نداشت.
بعد از آن پرواز طاقت‌فرسا حالا یک پرواز دیگر در پیش داشتم. دوست داشتم حالا که بعد از نه سال دوری از وطنم به ایران برمی‌گردم، حداقل برای مراسم شادی باشد و نه برای تشییع جنازه مامان پری.فکرم را به تابلوی پروازها منحرف کردم، تا دوباره موج ناراحتی مرا در خودش غرق نکند. چمدان را تحویل قسمت بار دادم و کارت پرواز را گرفتم و به کافه‌تریای فرودگاه رفتم تا چیزی بخورم. همین که فنجان قهوه‌ام را سفارش دادم، بابی را دیدم که از در کافه‌تریا وارد شد و پشت یکی از میزهای کنار پنجره، که به باند فرودگاه مشرف بود، نشست. حقیقتاً قد بلندی داشت. چیزی در حدود یک متر و نود، شاید هم. دوباره سر تراشیده‌اش توجه‌ام را جلب کرد. سرش در زیر نور لامپ‌ها برق می‌زد و همین باعث شد تا خنده‌ام بگیرد.سرم را پایین انداختم و قهوه‌ام را هم زدم.
در عجب بودم که ادل کجاست؟ توقع داشتم که هر لحظه از در کافه‌تریا وارد شود. ولی ناگهان به خاطر آوردم که او گفته بود در پاریس خواهد ماند. پس این طور که از ظاهر قضیه بر می‌آمد آنها راهشان از هم جدا شده بود. دوباره نگاهش کردم. هر دو آرنجش را روی میز گذاشته بود و دستش را بالا آورده و جلوی دهانش به هم قلاب کرده بود و از پنجره به پرواز هواپیماها چشم دوخته بود. قهوه‌ام را نوشیدم و از در کافه‌تریا بیرون آمدم.به تمام قسمت‌های فرودگاه سر زدم و اجناس تمام فری شاپ‌ها را نگاه کردم. با دیدن لباس‌های خوش آب و رنگ و کیف‌های بزرگ و زنانه یادم افتاد که آن چنان سریع راهی شده بودم که حتی فرصت نکرده بودم برای ماهی و محمد و گلی و البته عمران چیزی بخرم.
به سمت فروشگاه‌ها رفتم تا فکر عمران از سرم خارج شود. نمی‌خواستم به او فکر کنم. حداقل نه حالا!لباس‌ها را زیر و رو کردم. برای ماهی یک پیراهن رنگارنگ حریر خریدم. عاشقش شدم. مطمئن بودم که ماهی هم با آن روحیه شاد از آن خوشش خواهد آمد. یک پیراهن سیاه هم برایش خریدم. لازمش می‌شد. برای گلی هم یک کیف بزرگ زنانه مارک هرمس گرفتم. گلی عاشق کیف بود. برای محمد هم یک کراوات و کت چرم مارک هرمس گرفتم. نفری یک پیراهن مشکی هم برای همه آنها و خودم خریدم.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رمان ناگفته ها/ بهاره حسنی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
رمان ناگفته ها/ بهاره حسنی
20.000 تومان
پیمایش به بالا