توضیحات محصول
رمان عاشقانه ❤ شراره ❤ pdf این کتاب شامل داستانی متفاوت می باشد. معمولا اکثر رمان ها محتوای عاشقانه و درام دارد اما این داستان کاملا متفاوت است. این کتاب درمورد بهترین خصوصیات یک دختر برای شما خواهد گفت. رمان های ایرانی با توجه به اینکه در نوع ساختار تنوع زیادی را پیدا کرده اند، می توانند به خوبی ما را جذب خواندن کنند.در ادامه با ما همراه باشید تا درمورد این کتاب توضیح دهیم و بخشی از آن را برای شما بازگو کنیم.معرفی کتاب شرارهشراره، یکی از بهترین رمان هایی که می توانیم به آن اشاره کنیم. این کتاب داستانی کاملا متفاوت را برای شما بیان می کند. اگر به دنبال یک داستان جدید هستید به شما مطالعه این کتاب را پیشنهاد می کنیم. این کتاب روایت کننده داستان مردمی پاک و خوش قلب است که برای ساختن یک زندگی آرام و خوش تمام تلاش خود را می کنند. مردمی که در کنار یکدیگر به خوبی زندگی می کنند و به یکدیگر عشق می ورزند. این داستان روایتی از زندگی دختری به نام شراره است که سرنوشت عجیبی دارد و تصمیم میگیرد زندگی خودش را تغییر دهد. در ادامه به بخشی از این کتاب خواهیم پرداخت.زهرا رضایی نویسنده کتاب شرارهزهرا رضایی، یکی از بهترین نویسندگانی است که تا به الان کتاب های زیادی را برای خوانندگان منتشر کرده است. زهرا رضایی استعداد زیادی در نوشتن دارد و همین موضوع توانست او را به سمت نویسندگی پیش ببرد و او توانسته تا به الان بهترین آثار خودش را برای خوانندگان و علاقه مندان به کتاب به چاپ برساند. در ادامه به نمونه هایی از این کتاب ها اشاره خواهیم کرد.فرمانده منمشهورترین نویسندگان و شاعرانهزار نکته در هزار نکته ریاضیبخشی از کتاب شرارهدر صدایش خواهش و تمنا موج میزد ولی حرفهایش آنقدر برایم گران و سنگین بود که نمیگذاشت به لحن آرام و غمدارش فکرکنم. تنها چیزی که به خوبی احساس میکردم، موجی از خشم بود که هرثانیه در وجودم بالا میگرفت. هرلحظه که میگذشت معنای حرفهایش را بیشتر درک میکردم وبر عصبانیتم افزوده میشد. او شش ماه قبل چیز دیگری میگفت یعنی در طول شش ماه تا به این حد عوض شده بود؟ با صدایی که به فریاد میمانست گفتم: هرگز، من یک آدم هستم و احساس دارد…سروش دستت رو بردار ،می خوام عکس رو ببینم.در همین حال صدای پدرم را شنیدم که گفت:بچه ها حاضر شید، می خوایم بریم.سرم را بلند کردم و نگاهی به صورت سروش انداختم و گفتم:شانس اوردی.از اتاق خارج شدم و کیفم را برداشتم .از عمو و زن عمو خداحافظی کردم .به طرف سروش که تازه از اتاقش بیرون امده بود رفتم.خیلی قاطع به صورتش نگاه کردم و گفتم:من دیدم اون عکس منه ولی تو گفته بودی سوخته.بعد بدون انتظار پاسخ به سوی در رفتم و از خانه عمو خارج شدیم.به خانه که رسیدیم بدون انکه لباسم را عوض کنم روی تخت نشستم تمام فکر و ذکرم روی عکس مانده بود . محال بود ان دختر کسی غیر از من باشد.مخصوصا رنگ موهایم که از دور مشخص و نمایان بود با همان بلوز زرشکی .همان عکسی بود که در خانه عمو گرفتیم .ان روز که عکس می گرفتیم به سمانه گفته بودم ،یادت باشه این عکس مال خودمه به کس دیگه ای نده….نام رمان: رمان شرارهنویسنده: زهرا رضاییفرمت رمان: pdfتعداد صفحه : 208
…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.