خلاصه رمان مرد دیوانه من
ناردونه از شنیدن لحن ترسناک و حرفای پر از تهدید مرد به خودش لرزید در دل لعنتی به استادش فرستاد امیدوار بود دانشگاه ارزش اینکه یک سال تموم وقتشو با یه دیوونه زنجیره ای بگذرونه رو داشته باش. ناردونه: من هیچ وقت پامو داخل این خط قرمز نمیزارم سورن بهتر بجای فکر کردن به این چیزا به بهتر شدن حالت فکر کنی هر آدمی دلش می خواد آزاد باش تو چی!!! تا حالا به این فکر کردی که خوب شی و از اینجا بری بیرون چیز هست که بیرون از اینجا بخوای داشته باشی!؟!؟ سورن کمی سرشو کج کرد و باعث شد رگ های گردنش به زیبایی نمایان شن: دیوانه جذابی بود
…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.