توضیحات محصول
خلاصه رمان بی آبان
دایی یارا در همین پنج سال تو به این اندازه بلند شده ای؟ حال که مقابل پدرم دست در جیب شلوار ایستاده ای میفهمم یک سر و گردن بلند تر …. و منی که حتی نمی دانم چند ساله ای ! فقط می دانم نوید یکسال بزرگتر از توستعجیب نیست ؟ تو دایی نویدی اما یکسال کوچکتری و نویدی که حلال زادگی به خرج داد … تکیه داد به بدنه ماشین و من چانه برداشتم و عقب نشستم خوب شد نرفتی ، چیه این رسمای مسخره شون ؟دست در سینه جمع کرد و گفت : سر چرخاند نگاهم کرد، گوشه لبش بالا رفت سردت نیست ؟ شیشه رو بیار بالا اگه .سردته… از گوشه چشم نگاهی به تو و بابا انداخت و دوباره چشم روی موهای بیرون ریخته از زیر شال نیم بند روی سرمثابت کرد حالت نگاهش عجیب بود این سنگینی نگاه را نمی خواستم و دستم میان موهای فر خورده و پر پشت کارن نه ساله که روی پاهایم خواب بود فرو رفت حرکتی بی اراده و از روی استرس….
…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.