توضیحات محصول
اثر بهار برادران
تعداد صفحه:۱۹۹۳ صفحه
خلاصه
لعل تاجیک دختر ۲۶ ساله که تنها زندگی میکنه و از طرف خانواده پدری به شدت تحت فشار و نفوذه…
مادرش سالها پیش اون رو ترک کرده و خارج زندگی میکنه
پدری که سرنوشت تلخی داشته
لعل در شرایطی از کار اخراج میشه که به شدت در مضیقه مالیه و همزمان از دوست پسرش هم جدا میشه ….
برای مهلت گرفتن از طلبکاراش میره پیش پسر عمهش امیرحسین ….
ولی لعل امیرحسین رو در حالی میبنه که از مسابقه ای سنگین با وضعیت جسمی بد بیرون میاد و لعل اونو به بیمارستان میرسونه
امیر حسین مغرور بداخلاق بوکسور و قویپ
دانه عرقی از تیره پشتم شره کرد. رقصان پایین رفت و کمرم را لرزاند. صدای خش دارش توی گوشم پیچید: «دستور از بالا آمده». «قرارمون این نبود!» «نشد… هر کاری کردم نشد!» خنده ام بند آمد و لبهای کج و کوله ام جمع شد. نگاهم مات روی لبهایش ماند: »چی میگی فرشاد؟«! نفسش را فوت کرد. ناراحت بود یا آن لبهای آویزان و چهره گرفته تنها منِ احمق را می توانست فریب دهد؟برعکس همیشه پشت میز ریاستش ننشسته بود. چهره اش جدی نبود ژست هم نگرفته بود! ساکت ایستاده بود و یک دستش مشت شده، کنارش آویزان بود. زبانم را روی لبهایم کشیدم و تارهای صوتی ام انگار توی هم گره خورده بودند که صدایم آنطور لرزان به گوش رسید: «حالا … حالا باید چی کار کنم؟» البته که راهنمایی اش را نمی خواستم، می خواستم همان جمالت را باز تکرار کند…
عاشقانه
معمایی
اجتماعی
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.