PDF رمان آبروی ماه
نویسنده نیلوفر قنبری
ژانر رمان: عاشقانه
خلاصه رمان:
شرط بستیم عاشقم کنه، بدجوری عاشقش شدم. اما درست روز موعود ترکم کرد و بعد از هفت سال برگشت تا انتقام بگیره. گناه من چی بود؟ بیگناهی! قسمتی از رمان آبروی ماه:فحش میداد چرا مثل یک آدم عاقل رفتار نکرده. عاقبت هم پایش در سراشیبی لیز خورده و توی چاله ای بزرگ افتاده بود.چالهای پر از برگ های خشک و سنگ ریزه. سگ بالای چاله ایستاده بود و واق واق میکرد.غروب آفتاب و رسیدن شب و فرو رفتن جنگل در تاریکی از دیدن دندانهای تیز سگ هم بدتر و ترسناکتر بود.سگ آماده ی حمله بود که ناگهان چیزی به سرعت نور از کنار چاله عبور کرد و بعد یک روباه.همان خرگوش و روباهی بودند که دیدنشان او را به دردسر انداخته بود.از خوش شانسی اش بود یا نه، سگ به دنبال روباه رفت و آیپری نفسی راحت کشید.بغضش خیلی وقت بود ترکیده و اشک هایش را روی صورت کثیف و خاکی اش ریخته بود.تصمیم گرفت بلند شود و از چاله بیرون برود. ضعیف بودن را نمیخواست.باید زودتر برمیگشت. مطمئنا شیدا نگرانش شده بود.شور بختانه مچ پایش پیچ خورده بود و بیرون رفتن از آن گودال نه چندان عمیق برایش حکم بالا کشیدن تنش از یک چاه عمیق داشت.حماقت کرده و تلفنش را نیاورده بود. از بخت بدش هیچکس هم از آن اطراف رد نمیشد نه ماشینی، نه آدمی. هیچکس.باید میرفت. ممکن بود سگ های دیگری اطراف گودال جمع بشوند و دخلش را بیاورند.
…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.