کتاب بادام/ ون پیونگ سون

22.000 تومان

شناسه محصول: vfp-9068748 دسته:

توضیحات محصول

مترجم: ملیحه فخاری/ فرمت فایل: PDFاین داستان به طور خلاصه درباره ملاقات یک هیولا با هیولای دیگری است.یکی از هیولاها من هستم.یون جه با یک بیماری مغزی به نام آلکسی تایمیا به دنیا آمد که بروز احساساتی مانند ترس یا خشم را برای او سخت می‌کند. او هیچ دوستی ندارد – دو نورون بادام شکلی که در اعماق مغزش قرار گرفته‌اند این کار را با او کرده‌اند – اما مادر و مادربزرگ فداکارش زندگی امن و رضایت‌بخشی را برای او فراهم می‌کنند. خانه ی کوچک آنها بالای کتابفروشی دست دوم مادرش است که با یادداشت های رنگارنگ تزئین شده است. این یادداشت ها به او یادآوری می کند چه زمانی باید لبخند بزند، چه زمانی باید بگوید “متشکرم” و چه زمانی بخندد.سپس در شب کریسمس – شانزدهمین سالگرد تولد یون جه – همه چیز تغییر می کند. یک عمل تکان دهنده ی ناشی از خشونتی تصادفی دنیای او را در هم می شکند و او را تنها و به حال خودش رها می کند. یون جه که برای کنار آمدن با فقدان خود تلاش می کند، در انزوای خاموش عقب نشینی کند، تا اینکه گون نوجوان مشکل داری به مدرسه شان می آید و آنها یک پیوند شگفت انگیز ایجاد می کنند.همانطور که یون جا شروع به باز کردن زندگی خود به روی افراد جدید می کند – از جمله یک دختر در مدرسه – چیزی به آرامی در درون او تغییر می کند. و هنگامی که گون ناگهان زندگی خود را در خطر می بیند، یون جه این شانس را خواهد داشت که از منطقه ی امنی که ایجاد کرده است خارج شود تا شاید تبدیل به قهرمانی شود که هرگز فکرش را نمی کرد.بخشی از کتاب بادام۱آن روز شش نفر کشته و یک نفر زخمی شدند. اول مامان و مادربزرگ بودند. سپس یک دانشجوی کالج که با عجله وارد شد تا مرد را متوقف کند. سپس دو مرد پنجاه ساله که در صف اول رژه ارتش رستگاری ایستاده بودند، به دنبال آن یک پلیس. بالاخره خود مرد. او انتخاب کرده بود که آخرین قربانی خونریزی جنون آمیز خود باشد. او به شدت به قفسه سینه خود ضربه زد و مانند اکثر قربانیان قبل از آمدن آمبولانس جان خود را از دست داد. من به سادگی تمام ماجرا را در مقابلم مشاهده کردم. مثل همیشه با چشمان خالی ایستاده بودم.۲اولین حادثه در شش سالگی اتفاق افتاد. علائم خیلی زودتر وجود داشت، اما در آن زمان بود که بالاخره به سطح آمدند. آن روز، مامان باید فراموش کرده باشد که من را از مهد کودک بیاورد. بعداً به من گفت که بعد از این همه سال به دیدن بابا رفته است تا به او بگوید که بالاخره او را رها می‌کنم، نه اینکه با شخص جدیدی آشنا می‌شود یا چیز دیگری، اما به هر حال ادامه می‌دهد. ظاهراً وقتی دیوارهای رنگ و رو رفته مقبره اش را پاک می‌کرد، همه اینها را به او گفته بود. در همین حین با پایان یافتن عشق او یک بار برای همیشه، من که مهمان ناخوانده عشق جوانشان بودم، به کلی در حال فراموشی بودم.بعد از اینکه همه بچه‌ها رفتند، خودم از مهدکودک بیرون رفتم. تنها چیزی که من از خانه شش ساله به یاد داشتم این بود که جایی روی یک پل بود. رفتم بالا و روی پل هوایی ایستادم و سرم روی نرده آویزان بود. ماشین‌هایی را دیدم که از زیر سرم می‌رفتند. من را به یاد چیزی می‌انداخت که جایی دیده بودم، بنابراین تا آنجا که ممکن بود آب دهانم را جمع کردم. ماشینی را نشانه گرفتم و تف کردم. تف من خیلی قبل از اینکه به ماشین برخورد کند تبخیر شد، اما چشمم را به جاده دوختم و به تف کردن ادامه دادم تا اینکه سرم گیج رفت.”چه کار می‌کنی! حال به هم زنه!”سرم را بالا گرفتم و دیدم زن میانسالی در حال عبور بود و به من خیره شده بود، سپس به راه خود ادامه داد و مانند ماشین‌های پایین از کنار من گذشت و من دوباره تنها ماندم. پله‌های پله روگذر از هر جهت بیرون می‌آمدند. من تحملم را از دست دادم دنیایی که زیر پله‌ها دیدم همگی همان خاکستری یخی بود، چپ و راست. چند تا کبوتر بالای سرم پریدند. تصمیم گرفتم آنها را دنبال کنم.» 

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب بادام/ ون پیونگ سون”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
کتاب بادام/ ون پیونگ سون
22.000 تومان
پیمایش به بالا