کتاب بزرگترین راز پول در آوردن در طول تاریخ نوشته دکتر جو وایتلی

10.000 تومان

شناسه محصول: vfp-6205754 دسته:

توضیحات محصول

این کتاب رو تقریباً همون موقعی که برای اولین بار منتشر شد یعنی در حوالی سال 2003 خوندم. اصولی رو میگفت که قبول کردنش حداقل برای من و در اون زمان مشکل بود. این بود که با خودم گفتم باید امتحانش کنم تا راست و دروغش برام معلوم بشه. گفته بود که با این روش به هر چی که توی زندگی میخواین میرسین و البته صحبتش از پول بود. من عاشق این کتاب شدم نوشتمش واسه شما که بخونین و بدونین پول دراورردن خیلی آسونه فقط باید بخواین.ترجمه شده به فارسیه.

بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخونینش.واسه من که خیلی عالی بود و با اطمینان میتونم بگم این کتاب بود که سرنوشتمو عوض کرد. .امیدوارم واسه شمام خیر کنه.اگه نخونینش ضرر کردین .به جرات میگم یکی از عالی ترین کتاب هایی هستش که تا الان خوندم.عالی عالی و عالی…

مقدمه
قدرتی که در بخشش وجود داره…

این اتفاق چند سال پیش و توی یک روز خیلی گرم تابستونی برام افتاد. داشتم میرفتم چند تا چیز بخرم.
اون روزها زیاد پیش می اومد که به سوپرمارکت برم چون اون قدر پول نداشتم که بتونم مواد غذایی رو
که در طول هفته مصرف میکردیم یک
دفعه ای بخرم . زن جوونم چند ماه پیش و بعد از مدت ها مبارزه با سرطان مرده بود. هیچ بیمه ای هم
نداشتیم. خرجمون زیاد بود و خیلی هم بدهی داشتم. فقط یک شغل نیمه وقت داشتم که ازش به قدری در
می آوردم که بتونم شکم دو تا بچه کوچیکم رو سیر کنم. اوضاع بد بود ، خیلی بد .
اون روز در حالی که دلم حسابی گرفته بود و فقط چهار دلار توی جیبم داشتم میرفتم سوپرمارکت تا چند
لیتر شیر و یک بسته نون بخرم. بچه ها گرسنه بودن و باید چیزی بهشون میدادم تا سیر بشن. وقتی به
چراغ قرمز رسیدم یک زن و مرد جوون رو با بچه شون دیدم که توی چمن های کنار خیابون نشسته
بودن. آفتاب سر ظهر هم حسابی اذیتشون میکرد. مرد روی یک تکه مقوا نوشته بود )اگه بهم غذا بدین
براتون کار میکنم( زنش هم
کنارش بود و به ماشین هایی که پشت چراغ قرمز وایمیستادن نگاه می کرد. بچه شون هم که حدود دو
سالش بود عروسکی رو که فقط یک دست داشت بغل کرده بود این چیزها رو توی همون سی ثانیه ای که
پشت چراغ بودم دیدم خیلی دلم میخواست چند دلار بهشون بدم. ولی اگه این کار رو میکردم دیگه پولی
برای خرید شیر و نون برام باقی نمیموند. چراغ که سبز شد یک دفعه دیگه بهشون نگاه کردم. هم احساس
گناه کردم )که بهشون کمک نمیکنم( و هم ناراحت شدم )چون پول کافی نداشتم که به اونا هم بدم(.
موقع رانندگی نتونستم از فکراونا بیرون بیام. تا یکی دو کیلومتر فقط چشم های غمگین و بی روح اون
مرد جوون و خونواده اش رو میدیدم. دیگه نتونستم تحمل کنم دردی رو که داشتن حس کردم و دیدم باید
کاری براشون بکنم. این بود که دور زدم و برگشتم به همون جایی که اونا رو دیده بودم. کنار خیابون نگه
داشتم و دو دلار از چهار دلاری رو که داشتم به اونا دادم. وقتی ازم تشکر میکرد اشک توی چشم هاش
جمع شده بود.
لبخندی زدم و به سمت سوپرمارکت رفتم. امیدوار بودم که شاید هم شیر و هم نون رو به قیمت حراجی
بفروشن. شاید هم می شد که فقط شیر یا فقط نون بخرم. خب، باید این جوری میبود. وقتی به پارکینگ
رسیدم هنوز هم اون واقعه توی ذهنم بود. ولی احساس خوبی نسبت به کاری که کرده بودم داشتم. از
ماشین که پیاده شدم احساس کردم که یک چیزی زیر پامه. پام رو بلند کردم و دیدم یک بیست دلاری
اونجاست. اصلاً باورم نمیشد. اطراف رو نگاه کردم و هیچ کسی رو ندیدم. در حالی که از تعجب حیرون
مونده بودم رفتم توی سوپرمارکت و علاوه بر شیر و نون چند تا چیز دیگه هم که خیلی لازم داشتم خریدم
.
اون واقعه رو هرگز فراموش نمیکنم چون بهم یاد داد که دنیا عجیب و مرموزه. یک
بار دیگه این باورم رو که هرگز نمیشه به دنیا زیادی بخشید تقویت کرد. دو دلار داده
بودم و بیست دلار گیرم اومده بود. توی مسیر برگشت هم دوباره به اون خونواده گرسنه رسیدم و پنج
دلار دیگه هم بهشون دادم.
اون اتفاق فقط یکی از اتفاق های این جوری بود که توی زندگیم افتادن. به نظر میاد
که هر چی بدیم گیرمون میاد. شاید هم این یکی از قوانین جهانی باشه که میگه : اگه میخواین
بگیرین باید اول بدین !!
یک شعری رو به این مضمون یادمه :
“یک آدم دیوونه ای بود که هر چی میداد پولدارتر میشد…!

فایل PDF

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب بزرگترین راز پول در آوردن در طول تاریخ نوشته دکتر جو وایتلی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
کتاب بزرگترین راز پول در آوردن در طول تاریخ نوشته دکتر جو وایتلی
10.000 تومان
پیمایش به بالا