توضیحات محصول
دانلود pdf کتاب قلعه مالویل اثر روبر مرل قلعه مالویل اثری قابل تامل از روبر مرل نویسنده فرانسوی است که نویسنده با تصور به وجود آمدن جنگ جهانی سوم آن را به نگارش درآورده است. مرل سعی کرده در دل داستان جذابش انسانها را از ابعاد اجتماعی و شخصیتی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و به عبارت دیگر جوهره واقعی وجودشان را به تصویر بکشد. داستان از زبان شخصیت اصلی رمان که امانوئل نام دارد تعریف میشود و حوادثش در مناطقی روستایی از کشور فرانسه در قرن بیستم رخ میدهد. امانوئل ابتدا از موقعیتش در زندگی گفته و جزئیات قلعهای که از عمویش به ارث برده است را به خواننده ارائه میکند. توصیفات آغازین اثر بسیار رویه معمول به خود میگیرد تا اینکه انفجاری مهیب به وقوع پیوسته و یک بمب هستهای، فرانسه و بخش عظیمی از اروپا را به نابودی میکشاند. در این میان امانوئل به همراه برخی از دوستان نزدیک دوران کودکیاش و البته خدمتکارانی که با او همراه بودهاند و در سرداب به شرابگیری مشغول بودهاند، جان سالم به در میبرند.با خواندن سطرهای بعدی کتاب خواننده متوجه میشود که علاوه بر امانوئل و دوستانش ساکنین دیگری از روستاهای اطراف آنها هم توانستهاند زنده بمانند و پس از به هم رسیدن این افراد آنها به دو گروه مجزا تقسیم شده و ماجرای اصلی کتاب از اینجا به بعد شکل میگیرد. وجود مشکلات عدیدهای از جمله نبود منابع غذایی کافی، کمبود تعداد زنان و البته نگرانی بابت تامین امنیت جانی شرایط را برای افراد سخت کرده است و باید در چنین موقعیتی ادامه حیات دهند. گروهی که امانوئل رهبری آنها را بر عهده میگیرد در قلعه مالویل ساکن میشوند و گروهی دیگر که به طبع خارج از قلعه به زندگی مشغول خواهند بود توسط شخصی به نام فولبر که یک تبهکار است و خود را به عنوان یک کشیش جا زده است مدیریت و هدایت میشوند.تفاوتی که در شخصیت و ذات امانوئل و فولبر وجود دارد و اهدافی که آن دو دنبال میکنند اتفاقاتی را برای دو گروه رقم میزند که خواندن کامل داستان، جزئیات و پایان آن را برای مخاطبان افشا میسازد. نگاه به شدت جنسیتی که گاهاً نویسنده در خلال داستان به زنان دارد و همچنین توصیفاتی که در مورد روند شکلگیری حکومتهای دیکتاتوری با استفاده از ابزاری همانند مذهب به کار میگیرد از خصوصیات اثر معرفی شده میباشد.دانلود کتاب قلعه مالویلدر ادامه میتوانید علاوه بر خلاصه کتاب متنی، به خلاصه صوتی کتاب قلعه مالویل گوش دهید و آن را دانلود کنید:درباره روبر مرلروبر مرل (Robert Merle) در روز ۲۸ آگوست سال ۱۹۰۸ در الجزایر متولد شد و تمام آثارش را به زبان فرانسه به رشته تحریر درآورد. او در جنگ جهانی دوم حضور پیدا کرد و در ارتش فرانسه به عنوان مترجم زبان انگلیسی خدمت کرد وی پس از جنگ مدتی را در زندانهای آلمان سپری کرد و پس از آزاد شدن حرفهایتر به نویسندگی پرداخت و جوایزی همچون: ژان ژیونو و گنکور را از آن خود کرد. از دیگر نوشتههای مرل میتوان به: مرگ کسب و کار من است و شنبه و یکشنبه کنار دریا اشاره نمود. روبر مرل در روز ۲۸ مارس سال ۲۰۰۴ در منزلش در فرانسه بر اثر حمله قلبی درگذشت. کتاب قلعه مالویل مناسب چه افرادی است؟به علاقه مندان به آثاری اجتماعی و سیاسی پیشنهاد میشود کتاب قلعه مالویل که در داستانش به خوبی مذهب و راهکارهای مختلف نظامهای دیکتاتوری را نشانه گرفته است در اسرع وقت مطالعه نمایند.فهرست کتابکتاب پیش رو در ۵۸۲ صفحه با ترجمهای از محمد قاضی توسط نشر نیلوفر در بازار چاپ و نشر در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.بخشهایی از کتاب قلعه مالویلما هر هفت نفر ساکت مانده بودیم و اگر بتوان گفت، به سکوت رادیو گوش میدادیم که ناگاه غرشی به گوش رسید، غرشی چنان مهیب که با هر قیاسی که بخواهم به توصیف آن بپردازم، به نظرم مضحک میآید: غریو رعد، صدای تُخماقهای بادی، سوتهای زوزهمانند کشتیها، غرشهای چند جت که دیوار صوتی را شکسته باشند، همهمهی قطارهای افسار گسیخته. به هر حال، چیزی که به شدت تراق تراق کند، صدای برخورد آهنها به هم گوش را بیازارد، اوج صدای زیر و اوج صدای بم، به شدتی که از حد ادراک خارج باشد.کولبر با همان صدای گیرا و رسا که گفتی خودبهخود فرحبخش است، گفت: «پس از فاجعهی بمب، مردم در خود فرو رفتند و محاکمهی وجدان خود پرداختند. مصائب جسمانی و به خصوص آلارم روحییشان به درجهای بود که با خود گفتند نکند بر اثر خطاها و گناهان و به کیفر بیاعتنایی به خدا و فراموشی وظایف، خاصه وظایف دینی، مستوجب لعنت خدا شده باشند. از این گذشته باید بگوییم که زندگی همه ما به قدری رقت بار و ناگوار شده است که به حکم غریزه، همه باید رو به سوی خدا برگردانیم و به کرم و عنایت او توکل کنیم.» به شنیدن این خطابه، پی بردم که فولبر کمال مجاهدت را برای قوت بخشیدن به احساس گناه کاری در مومنان قلمروی که کشیشی خود به کار برده است تا بعداً آن احساس را در مجرای چرخهای آسیای خود بیندازد.عجب آنکه چون پول از میان رفته، نیازهای غیر واقعی نیز با آن از میان رفتهاند. اکنون مانند عهد عتیق، فقط به غذا و زمین و گله و حفظ نسل میاندیشیم. مثلاً مییت، به او هیچ وقت با چشمی که به بیر گیتا نگاه میکردم، نگاه نمیکنم. با بیرگیتا مثل اینکه مطلب خود به خود معلوم بود، من مسأله شهوت را از هدف غایی ان که تولید نسل باشد جدا میکردم، حال آنکه مییت فقط از دید تولید نسل برای من مطرح است.آیا با تکیه بر معلوماتی که در کتابها خوابیده بود و با اطلاعات ناچیز شخصی که خود داشتیم، میخواستیم به ساختن ابزار و وسایل برای آسان کردن زندگی و اسلحه برای دفاع از بپردازیم؟ یا با آشنایی کامل به خطرهای تکنولوژی که از تجربهی وحشتناک خود به دست آورده بودیم، برای همیشه پیشرفت علمی و تولید ماشین را طرد میکردیم؟وقتی به این دو ماه میاندیشم که از آن روز صبح گذشته است، چیزی که به خصوص نظرم را جلب میکند، کندی گذشت این مدت است. بدیهی است که ما کم کار نداریم: تیراندازی است و اسبسواری و بالابردن دیوار باروی حیاط. اول ما همه به جای عمله برای پسوی دیلاغ کار میکنیم، مضافا بر اینکه خود من هم درس ورزش و املا و حساب به اوهلین میدهم. ما همه زیاد کار داریم و با این وصف عجلهای در کارمان نیست. فرصت زیاد داریم.ایشان یک ساعت بعدازظهر، با چشمان گود رفته و وحشتزده و سر تا پا خاکستر گرفته و دست و صورت سیاه شده بازگشتند. بالاتنه پسو لخت بود. از پیراهن خود بقچهای درست کرده و در آن استخوان پا قطعات استخوانی را که همه در خانههای خود یافته بودند ریخته بود و حمل میکرد. هیچ کدام حرفی نزدند بجز مسونیه که از من تخته و ابزار نجاری خواست و تا او از نه سر و تن بشویند. مثل اینکه من هم اکنون قیافه همهشان را دوباره در برابر خود میبینم در حالی که مسنویه پس از اتمام کارش یک یک آن استخوانها را برمیدارد تا در آن جعبه بگذارد.تصمیم گرفتند جعبه را در پارکینگ جلو محوطه، آنجا که تخته سنگ پس رفته و زمین مسطحی به وجود آورده است، در کنار قبر ژرمن که من تازه در آن جا به خاکش سپرده بودم، دفن کنند. پسو زمین را به عمق شصت سانتیمتر کند و خاکها را ئر طرف چپ خود ریخت. جعبه کوچک در کنار دستش بود. کوچکی جعبه خود به خود حالت رقتانگیزی داشت. به زحمت میشد تصور کرد که آنچه از آن سه خانواده باقی مانده در آن تابوت کوچک گذاشته شده است. بیشک رفقای من نخواسته بودند خاکسترهای دور و بر استخوانها را هم جمع کنند، از ترس اینکه مبادا با خاکستر اشیا دیگر مخلوط باشد.یک وقت کم مانده بود با او ازدواج کنم و آنیس به سبب سر نگرفتن این وصلت نه تنها کینهای از من به دل نگرفته بلکه در دوستی با من نیز پابرجاست. به همین جهت من به او احترام میگذارم. خیال میکنم از هزار دختر یکی هم واکنشی نظیر او از خود نشان نمیداد.به قول معروف یک روز باید مرد و همین، خود دلیل بر این است که آدم احمق است، چون من هیچ لزومی در این مردن نمیبینم.
…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.