توضیحات محصول
ژانر: عاشقانه
فرمت فایل: PDFن
ویسنده: شایسته بانو
تعداد صفحات: 865
خلاصه: متین السادات موحد برخلاف عقاید فکری و فرهنگ خانوادگیش توی قشری از جامعه شروع به کار می کنه که موضع گیری چندان مناسبی نسبت به تفکرات، پوشش و به طور کلی خط مشی دینی اش ندارن … و همین باعث میشه آزمایش بزرگی پیش روش قرار بگیره … آزمایشی که …یه دختر محجبه که تو یه شرکت مد طراح میشه…از متن کتاب:دستاش تو جیبشه و داره قدم آهسته میره جلوی در … با دیدن سر بلند میکنه و یه لحظه پوزخندی روی لبش میشینه …بی اختیار سری تکون میدم و جلوتر ازش راه میفتم که چادرم کشیده میشه و یه لحظه نمیتونم کنترلش کنم و از رو سرم سر میخوره و میفته رو زمین …با عصبانیت بر میگردم سمتش … یه قسمت چادر تو دستشه و خیلی جدی داره نگام میکنه …- اینکه میگم مغزتون آنکادره … اینکه میگم کوته فکرید به خاطر همینه … امشب با من نصف تهرون رو بدون این پارچه ی مشکیه مخوف طی الارض کردید … توی این مدتی که اینجا بودید بارها برحسب صلاحدید … کنار گذاشتیدش … برام خنده داره … وقتی میبینم بازم حرف از اعتقاد میزنید !! کدوم اعتقاد ؟؟؟! اعتقاد به یه چیز زمانی پیش میاد که نسبت بهش دانش داشته باشیم … همیشه راست و درست بدونیمش … نه بنا به صلاحدید … توی موقعیتهای مختلف بذاریمش کنار … شما نه به اینی که سرتونه اعتقاد دارید و نه قطعا ایمان … فقط عادت دارید … همین !!!بعدم دولا میشه و چادرم رو از زمین جمع میکنه و میگیره سمتم …برای یه لحظه مکث میکنم و با نفرت بهش خیره میشم به پوزخند روی لبش … توی یه لحظه با عصبانیت چادر رو از دستش چنگ میزنم و توی مشتم میچلونمش …- زدید تو خال نه ؟؟؟! سخنرانی تاثیر گذاری بود …. آفرین …. حیف که تماشاچی نداریم تا براتون سوت و کف بزنن … ولی خیلی خام و سطحی بود جناب ابریشم چی … دیالوگاتون رو میگم …!!! اعتقاد من چادر نیست … اعتقاد من حجابه … چادر این وسط صرفا یه وسیله است برای راحتی … بنا به صلاحدید، خودم توی شرایط مختلف تصمیم میگیرم باشه یا نه … در واقع فقط و فقط یکی از هزارن ابزار محجبه بودنه … حالا اینکه عرف ما چادر رو حجاب بهتری میدونه … و خیلی وقت ها باعث میشه از خیلی متلک ها و اذیت و آزارهای آدمای روانی توی خیابون به خصوص اون پایین مایین ها که من و امثال من زندگی میکنیم در امان باشی … دیگه دست من نبوده و نیست … ولی به وقتش که شرایط ایجاب کنه ابزار دیگه ای که باهاش راحتم باشم و در عین حال فراتر از چارچوب اعتقادیم نره رو جایگزینش میکنم … همونجور که شما توی شرایط مختلف ابزار و البسه اتون رو تغییر میدید … مثل همین محیط اینجا … که توی این مدت حس امنیت بهم داده … که اگه نداده بود … اگه با وجود تحقیرها و توهینهاتون !! بهتون اعتماد نداشتم محال بود که این وقت شب نصف تهرون رو باهاتون بی چادر گز کنم … هرچند که رفتار امشبتون باعث شد…نگاهم رو ازش میگیرم … و چادرم رو دوباره میکشم سرم و در حالیکه از عصبانیت نفس نفس میزنم و سینهام به خس خس افتاده میرم سمت در …
…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.