📖وجدان زنو
کتاب ” وجدان زنو ”
نوشته “ایتالو اسووو”
ترجمه مرتضی کلانتریان
🔹دکتری روانکاو دست نوشته های یکی از بیمارانش به نام زنو کوزینی را منتشر می کند و در مقدمه آن اشاره می کند که دلیل انتشار این شرح حال، انتقام جویی است. او همچنین ذکر می کند که علاقمند است عواید ناشی از فروش کتاب را با بیمارش نصف کند اگر زنو به پای میز معالجه بازگردد. پس از این مقدمه کوتاه ما با دست نوشته های زنو که به زعم دکتر حاوی راست و دروغ هایی است که نویسنده ی آن سرهم کرده است، روبرو می شویم.▫️بخشهایی از کتاب*حیف! انسان می توانست حیوان خوشبختی باشد, اگر فقط می دانست که چطور جلوی فکر کردنش را بگیرد!* اگر با مختصر کوشش و تحمل شخصی بتواند توانایی انجام هر کاری را که مورد علاقه اش است پیدا کند، به زحمتش می ارزد که به آن تن در دهد. بندگی واقعی در محکوم بودن به انجام ندادن امری است* در لوح وجود ما هیچ چیز برای همیشه شسته و پاک نمی شود: ماجرای زندگی ما همیشه، کم و بیش خوانا در آن حک شده است و مستی، بی توجه به این که زندگی ممکن است چه چیزهایی به این گذشته درگذشته افزوده باشد، آن را با صدای بلند اعلام می دارد.
🔹آرون اتور اشمیتز، متخلص به ایتالو ازوو تاجر و نویسنده ایتالیایی در ۱۹ دسامبر ۱۸۶۱ در تریسته از مادری یهودی متولد شد، و در ۱۳ سپتامبر ۱۹۲۸ در یک تصادف اتومبیل از دنیا رفت. سهامدار یکی از بزرگترین شرکتهای صنعتی ایتالیا بود و در طول سی سال نویسندگی تنها سه رمان و چند داستان کوتاه و نمایش نامه منتشر کرد. ازوو رمان “وجدان زنو” را در سال ۱۹۲۳ منتشر کرد. کتاب، تشکیل شده از خاطرات زنو کاسینی که به اصرار روانپزشکش آن را نوشته و نشان دهنده علاقه نویسنده به تئوریهای زیگموند فروید است.
◀️ زنو، پیرمردی است که تحت روان درمانی قرار میگیرد و پزشک از او خواسته است تا خاطرات خود را به عنوان بخشی از درمانش در یک دفترچه بنویسد. زنو از جستجوی مداوم خود برای سلامتی، ترس از مرگ و تلاشهای منظم خود برای ترک سیگار میگوید. زنو داستان خود را با شروع رذیله مورد علاقه خود یعنی کشیدن سیگار آغاز میکند. او از کودکی شروع به کشیدن سیگار میکند، از پدرش سکه یا سیگار میدزدد و با عصبانیت سیگار میکشد. بعدا، در تمام زندگیاش، هر اتفاقی را با آخرین سیگار مشخص میکند و تصمیم میگیرد که سیگار را ترک کند، درست بعد از کشیدن این سیگار. مرگ پدر زنو، سیلوا، تاثیر زیادی بر زندگی او دارد. زنو هرگز با پدرش کنار نمیآید، زیرا همیشه میخواهد به مسائل بخندد، در حالی که پدرش جدی است. یک شب سیلوا به زنو میگوید که چیز بسیار مهمی برای گفتن دارد، اما در حال حاضر نمیتواند آن را به خاطر بیاورد. در آن شب، سیلوا سکته میکند که منجر به مرگش میشود. همانطور که سیلوا درحال مرگ است، زنو طبق توصیه دکتر او را روی تخت نگه میدارد و سیلوا با آخرین قدرتش به صورت زنو سیلی میزند. زنو مصمم است با آدا، دختر دوستش جووانی مالفنتی ازدواج کند و بنابراین هر روز به خانه مالفنتی میرود. آدا و همچنین خواهر کوچکترش آلبرتا پیشنهاد زنو برای ازدواج را رد میکنند. اما وقتی زنو همه اینها را برای آگوستا، خواهر زشت آدا توضیح میدهد، آگوستا موافقت میکند که با او ازدواج کند. آدا نیز با مردی به نام گیدو نامزد میکند. هنگامی که زنو و آگوستا با هم ازدواج کردند، خیلی زود زنو متوجه میشود که آگوستا را دوست دارد و آگوستا نیز زنو را دوست دارد. آگوستا همسری شیرین و مطیع است و زندگی زناشویی را برای زنو بسیار راحت میکند. خیلی زود آگوستا باردار میشود و آنها صاحب یک دختر کوچک میشوند. زنو دختری را به عنوان معشوقه پیدا میکند. کارلا دختر فقیری است که امیدوار است خواننده مشهوری شود. زنو به خاطر خیانت به همسرش احساس گناه میکند، اما به این کار ادامه میدهد. سرانجام کارلا با معلم آواز خود ازدواج کرد و زنو را به همسرش واگذار میکند. گیدو یک شرکت تجاری راه اندازی میکند و از زنو میخواهد به او کمک کند تا آن را اداره کنند که نتایج فاجعه باری به همراه دارد. آدا چندین دوقلو به دنیا میآورد اما پس از آن به بیماری ای مبتلا میشود که سلامت و زیبایی اش را از بین میبرد. او زمان زیادی را در یک آسایشگاه میگذراند و گیدو زمان زیادی را با کارمن، منشی زیبایش میگذراند. از آنجایی که ازدواج آدا از هم میپاشد، از زنو کمک میخواهد. گیدو مقدار زیادی از پول خود را در قمار در بازار سهام از دست میدهد و به طور تصادفی خودکشی میکند و زنو به اشتباهی در مراسم تشییع جنازه فرد دیگری شرکت میکند و مراسم گیدو را از دست میدهد. در بخش پایانی، زنو به همراه خانواده اش در تعطیلات است که توسط یک جوخه سرباز از آنها جدا میشود. آغاز جنگ جهانی اول است و زنو در نقطه ای استراتژیک در مرز امپراتوری اتریش و ایتالیا زندگی میکند. خانواده زنو با خیال راحت از منطقه خارج میشوند، اما زنو در تریست میماند و برای اولین بار در تجارت موفق میشود. در دوران پیری بالاخره احساس میکند که سالم شده است. زنو در طول رمان به دنبال احساس سلامتی است. در پایان داستان، او دکتر اس، روانکاو خود را بیش از یک شارلاتان میداند و همچنین از دکتر پائولی، پزشکی که سالها برای درمان او تلاش کرده، ناامید میشود. در نهایت زنو تصمیم میگیرد که سلامتی واقعی وجود ندارد و بیهوده و مضحک است که یک فرد زندگی خود را صرف دنبال کردن آن کند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.